-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 3 اسفندماه سال 1388 09:59
به پرواز شک کرده بودم به هنگامی که شانه هایم از توان سنگین بال خمیده بود، و در پاکبازی معصومانه گرگ ومیش شبکور گرسنه چشم حریص بال می زد. به پرواز شک کرده بودم من. *** سحرگاهان سحر شیری رنگی ِ نام بزرگ در تجلی بود. با مریمی که می شکفت گفتم«شوق دیدار خدایت هست؟» بی که به پاسخ آوائی بر آورد خسته گی باز زادن را به خوابی...
-
لحظه
یکشنبه 2 اسفندماه سال 1388 14:17
سرد سرد سرد و از آن سرد تر نگاه رهگذری است که به دستان خالی دخترک نگاه میکند. رهگذر در فکراست و تنها نگاهش را به دستان دخترک دوخته است. فکر . فکر فکر روز سخت پیش رو حتی عمق نگاهش به دوساعتی بعد نمی رسد. ؛هرچه پیش آید خوش آید.؛ چشم هایش را میبند تا بر روی صندلی ایستگاه اتوبوسی خلوت لحظه ای کوله بار خستگی روحش را به...
-
بارون بارونه
شنبه 1 اسفندماه سال 1388 18:41
بارون بارونه زمینا تر میشه گل نسا جونم کارا بهتر میشه گل نسا جونم تو شالیزاره برنج میکاره میترسم بچاد طاقت نداره طاقت نداره دونه های بارون ببارین آرومتر گل هاینارنج داره میشه پر پر گل نسای منو میدن به شوهر خدای مهربون تو این زمستون یا منوبکش یا اونو نستون ....
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 29 بهمنماه سال 1388 19:23
عشق چیست ؟ عشق ملغمه ای سهمگین از نگاهی است به وسعت آسمان که با آوای گنگ و محو زمزمه ای از دل. ... شماره هایی که هر کدام به نظر بی معنی می آیند. اما هنگامی که در کنار هم به صف می شوند. نشانه ای از یار می آورند . از صنم .
-
یادداشت
چهارشنبه 28 بهمنماه سال 1388 13:45
کدام نیلوفری بوی صنم میدهد. قرار را فراموش نکنید. احساس پشت همین پنجره هاست.
-
نامه
چهارشنبه 21 بهمنماه سال 1388 10:36
با ناز بیدارت می کنم ، صبحانه را روی میز جلوی پنجره رو به باغچه چیده ام، کنار پنجره می ایستم و نگهام را به گلهای باغچه می اندازم. سیگاری که روشن کرده ام هنوز در ابتدای راه سوختن است. چشمانم به باغچه و گوشهایم به انتظار صدای پای تو است تا بیایی، و باز مثل همیشه دیر می کنی ، اما اینبار فقط تعداد سیگارهای سوخته من به...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 19 بهمنماه سال 1388 14:18
ای خورشید شرقی من دیریست که تو را در آستانه خالی در ندیده ام آه که من منتظرم چشم به منظره ای دارم . شاید که نسیم لااقل باز عطر طلوع تو را بر من باز آرد ...
-
گندمزار
دوشنبه 12 بهمنماه سال 1388 14:19
با خود می گویم ، چه موجی است در این دریای طلایی آرام که میبالد به رقی زیبای موجهایش در تلاطم باد و کرشمه ای نهان در نگاه دارد. گویی که سخت به دلربایی آسمان در کار است. زیر نور ماه این دریا ، به دشتی از جواهر می ماند ، تبلور دانه های حیات است که به میهمانی خوشه های آسمان می رود. ذهنم پرواز می کند پر می کشد آن طرف تر به...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 11 بهمنماه سال 1388 12:40
. . . . . . . من با زمان قرار همزیستی مسالمت آمیز گذاشته ام که نه او مرتبا مرا دنبال کند و نه من از او فرار کنم، بالاخره که روزی بهم خواهیم رسید I made an agreement of peaceful coexistence with time: neither he pursues me, nor I run from him, one day we will find each other
-
هملت
یکشنبه 4 بهمنماه سال 1388 14:37
بودن یا نبودن... بحث در این نیست وسوسه این است. *** شراب ِ زهر آلوده به جام و شمشیر به زهر آب دیده در کف دشمن.- همه چیزی از پیش روشن است و حساب شده و پرده در لحظه معلوم فرو خواهد افتاد. ------ هملت .. شاملو
-
سکوت
چهارشنبه 30 دیماه سال 1388 15:10
و دیگر ...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 28 دیماه سال 1388 14:33
دور یا نزدیک راهش می توانی خواند هرچه را آغاز و پایانی است حتی هرچه را آغاز و پایان نیست زندگی راهی است از بهدنیا آمدن تامرگ شاید مرگ هم راهی است فریدون مشیری
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 27 دیماه سال 1388 11:26
وقتی دیگر نبود وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم وقتی که دیگر نمیتوانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم وقتی که او تمام کرد من شروع کردم وقتی که او تمام شد من آغاز کردم چه سخت است تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن است مثل تنها مردن
-
وقتی دیگر نبود
یکشنبه 27 دیماه سال 1388 11:02
وقتی دیگر نبود وقتی که دیگر نبود من به بودنش نیازمند شدم وقتی که دیگر رفت من به انتظار آمدنش نشستم وقتی که دیگر نمیتوانست مرا دوست بدارد من او را دوست داشتم وقتی که او تمام کرد من شروع کردم وقتی که او تمام شد من آغاز کردم چه سخت است تنها متولد شدن مثل تنها زندگی کردن است مثل تنها مردن
-
درد
چهارشنبه 23 دیماه سال 1388 13:37
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 22 دیماه سال 1388 13:08
من رقص دختران هندی رابیشتر ازعبادت پدر و مادرم دوست دارم، چرا که آنان از روی عشق میرقصند و اینان از روی عادت (دکتر علی شریعتی) --- دستم بوی گل میداد / مرا بجرم چیدن گل محکوم کردند / اما کسی فکر نکرد شاید گلی کاشته باشم. ( چگوارا)
-
نگاهی دیگر
شنبه 13 تیرماه سال 1388 18:18
نقاب را بردارم تا شاید نگاهم بر بتابد راز نهفته سهمگین زندگی را
-
سالنامه
دوشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1388 23:40
چه زود می گذرد این دیر آمده ی سر سخت بی مسیر .
-
بازگشت
جمعه 24 آبانماه سال 1387 15:58
چه بی معناست این حسرت ناخواسته روزهای گذشته...
-
ترنم
شنبه 22 مهرماه سال 1385 16:09
آی مسیحای من ای ترسای پیر پیرهن چرکین هوا بس ناجوانمردانه سرد است. دمت گرم و سرت خوش باد سلامم را تو پاسخ گوی ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 شهریورماه سال 1383 10:51
۱