-
[ بدون عنوان ]
جمعه 20 آبانماه سال 1390 21:53
نمی دانم، رنگ پریدگی تو از چیست؟ شاید گذر زمان است که رنگ رخسارت را کمرنگ کرده. یا شاید زل نگاه من است که شرم را بر روی تو انداخته.. اما رنگ رخسار من پریده از انتظار تو...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 17 آبانماه سال 1390 14:26
این چه رسمی ست !! طناب را می آویزند.. گاهی برای تاب ، گاهی برای دار ...
-
فیـــــــــــــس بوکـــــــــــــــــــــــ
شنبه 14 آبانماه سال 1390 16:48
کسی که نشسته است همیشه خسته نیست ... شاید جایی برای رفتن نداشته باشد ...!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 11 آبانماه سال 1390 11:17
مانده ام.. سرت گیج نمی رود؟؟ مانده ام در این که چطور بعد از سالها چرخیدن،! هنوز سرجای خودت هستی.!! فقط کمی شیشه ات کدر شده. کمی هم شماره هایت رنگ پریده. انگار که سردی و گرمی روزگار بر تو اثری نگذاشته، حتی انتظار.. ساعت من چه خوب مانده ای کاش من هم مثل تو بودم..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 آبانماه سال 1390 10:20
حوا.. آی حـــــــوا.... سیب دیگری بچین، خسته ام از این دنیا...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 4 آبانماه سال 1390 09:08
به سلامتی پدری که وقتی با پسرش تو غربت حرف میزنه اشک میریزه.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 3 آبانماه سال 1390 16:21
خدایا... بنزین هم نشدیم که آزاد بشــــــــیم.
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 26 مهرماه سال 1390 11:22
تنها که میشوی انقدر زمین و زمان را بهم میبافی که بعد از اون دیگه نمیتونی اونها رو از هم جدا کنی.
-
فتو شاپ محض خنده
شنبه 23 مهرماه سال 1390 11:07
خدا زن را آقرید , بعدش لوازم آرایش را و سپس جراحی پلاستیک را و بعد از آن پروتز ! و بعدتر از آن لباس های زیبا را و وقتی دید باز هم زن ها زیبا نمیشن، دیگه آخرین راه را فتوشاپ دید
-
باران
سهشنبه 19 مهرماه سال 1390 10:36
باران که بند بیاید تازه خاطره ها شروع می کند به چکه کردن ....!
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 مهرماه سال 1390 13:46
نمیدونم چرا هر وقت من کلید موفقیت رو پیدا میکنم یه نفر قفل رو عوض میکنه ...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 5 مهرماه سال 1390 08:29
واقعا چه حوصلهای داره این پشه تا طبقه 4 میاد واسه ۲ قطره خون یکی نیست بگه اسکل عین همین خون تو همکف هم هست ....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 3 مهرماه سال 1390 19:29
دارد پاییز میرسد.... انار که نیستم تا بیفتم در دستان تو.. برگی زردم. پر از اضطراب افتادن..!
-
قمار عشق...
چهارشنبه 30 شهریورماه سال 1390 21:04
پشت میز قمار دلهره عجیبی داشتم برگی حکم داشتم ودیگر هرچه بود ضعیف بود و پایین بازی شروع شد حاکم او بود و من محکوم همه ی برگهایم رفتند و سر برگ بیش نماند برگی از جنس وفا رو کرد من بالاتر آمدم بازی در دست من افتاد عشق آمدم با حکم عشوه و ناز برید و حکم آمد از جنس چشم سیاهش زندگی... حکم پایین من بود و باختم....
-
نوشته های فیـــس بوکـــــــــــی
شنبه 26 شهریورماه سال 1390 18:19
مدام گفتی خیالت تخت من وفادارم و من چه ساده لوحانه خیالم را تختی کردم برای عشق بازی تو با دیگری
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 23 شهریورماه سال 1390 11:42
یادش بخیر گل یا پوچ بازی کردن. همیشه شکایت میکردی .. "چرا قبل از اینکه بگم دستت رو رو میکنی؟" هنوزم دستامو سریع رو میکنم.
-
حرف های فیـــس بوکـــــی
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1390 15:49
اگر ۴ تکه نان خوشمزه باشد و شما ۵ نفر باشید کسی که اصلا از مزه آن نان خوشش نمی آید (( مادر )) است . . . ----------------- پ.ن: قربون محبتت برم مادرم. دلم برای زانوهات، دستات، آغوشت، تنگ شده.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 17 شهریورماه سال 1390 18:57
آخه چرا ؟؟ همه میخوان برن بهشت اما کسی حاضر نیست بمیره!!
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 14 شهریورماه سال 1390 11:43
شکم بنیان استواری است برای نان و شراب و گوشت؛ و خدا را جز به کمک نان و شراب و گوشت نمی توان آفرید. نیکوس کازانتساکیس
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 شهریورماه سال 1390 09:17
حرف دلم را نمی خوانی ؟ آه از یاد برده بودم.. زمانیست که دلم حرفی برای گفتن ندارد..
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 5 شهریورماه سال 1390 15:25
چشم ها را باید شست. جور دیگر باید دید... چشم هایم را شستم. اما هر بار نگاهم را به تو دوختم .. چشم هایم را شستم اما.. چشمانم را شستم آه که دیگر رنگی در چشمانم نیست...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 3 شهریورماه سال 1390 11:23
یکی از جانبازان جنگ تحمیلی، سالها پس از مجروح شدن به علت وضع وخیمش به ایتالیا اعزام و در یکی از بیمارستانهای شهر رم بستری شده بود از قضا چند روزی بعد از بستری شدن این جانباز جنگ تحمیلی متوجه می شود خانم پرستاری که از او مراقبت می کند نام خانوادگی اش مالدینی است. این جانباز ابتدا تصور می کند تشابه اسمی است، اما در...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 29 مردادماه سال 1390 09:21
دستهای خالیِ مان دخیلتان. ما را به رسم رفاقت دعا کنید...
-
مینیمال
پنجشنبه 27 مردادماه سال 1390 10:35
پدر و دختر به پلی معلق روی رودخانه رسیدند. پدر: عزیزم. دستم را بگیر تا به سلامتی از رودخانه بگذریم. دختر: پدر تو دست مرا بگیر. پدر: [با تعجب] چه فرقی بین این بود که من گفتم و تو گفتی؟؟ دختر: فرق زیادی بین این دو است پدر عزیزم. اگر من دست تو را بگیرم تو این ترس را خواهی داشت که من تو را رها کنم و برایم اتفاقی بیافتد....
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 22 مردادماه سال 1390 09:47
بدون شرح!!!! پ.ن: یا قول نده یا قول میدی پاش وایستا. هرگز این چهار چیز را در زندگیت نشکن: اعتماد، قول ، رابطه و قلب ؛ زیرا اینها وقتی می شکنند صدا ندارند، اما درد بسیاری دارند. ((چارلز دیکنز))
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 16 مردادماه سال 1390 15:14
پ.ن: ندارد، برداشت آزاد، خودت میدونی، منی چی بگم.!!!
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 12 مردادماه سال 1390 15:22
و باز این سوال مطرح میشود : پشه ها که در شب امان از ما می برند.! روزها کجا می روند؟؟!! ------------------- پ.ن: نوشته ای بعد از کشتن یک پشه. با اندکی تاخیر
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 مردادماه سال 1390 19:23
در ازل پرتو حسنت ز تجلی دم زد عشق پیدا شد و آتش به همه عالم زد جلوهای کرد رخت دید ملک عشق نداشت عین آتش شد از این غیرت و بر آدم زد عقل میخواست کز آن شعله چراغ افروزد برق غیرت بدرخشید و جهان برهم زد مدعی خواست که آید به تماشاگه راز دست غیب آمد و بر سینه نامحرم زد دیگران قرعه قسمت همه بر عیش زدند دل غمدیده ما بود که...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 مردادماه سال 1390 15:40
اگر آن تــرک شیـــرازی بدست آرد دل ما را به خال هندیش بخشم سمرقند و بخارا را اما.. گر به خال هندویش بر انگیزد دل ما را بدو بخشم تنها سمرقند و بخـــــارا را که لایق نبود بیشتر او ز مـــال و ملــکِ دنیا را تـــــــــــــن و جـــــــــــــان و روح و مـــــــــعنا را بدو بخشم که بدست آرد دل رسوا و شیدا را...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 مردادماه سال 1390 09:41
دختری به کوروش کبیرگفت:من عاشقت هستم.کوروش گفت:لیاقت شما برادرم است که از من زیباتر است و پشت سره شما ایستاده،دخترک برگشت و دید کسی نیست.کوروش گفت:اگر عاشق بودی پشت سرت را نگاه نمیکردی....