-
اخبار ۲۰:۳۰
شنبه 22 خردادماه سال 1389 10:27
<
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 خردادماه سال 1389 18:58
بهترین لحظات زندگی از نگاه چارلی چاپلین، نخبه کمدی جهان توجه کنید: To fall in love 1- عاشق شدن To laugh until it hurts your stomach 2- آنقدر بخندی که دلت درد بگیره To find mails by the thousands when you return from a vacation . 3- بعد از اینکه از مسافرت برگشتی ببینی هزار تا نامه داری To go for a vacation to some...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 2 خردادماه سال 1389 14:24
LIFE IS FULL OF TRAPS... زندگی پر از تله است ؟ Some feel that problems exist only in childhood or at early stage of life like this... برخی احساس میکنید که مشکلات تنها در دوران کودکی یا در مرحله اول زندگی وجود دارد مثل این Some feel that problems exist only when we disturb someone like this.. برخی احساس میکنید که...
-
کاش مداد جادو داشتم
چهارشنبه 22 اردیبهشتماه سال 1389 19:09
کاش مداد جادو داشتم تا سرو بلندی بالای آن تپه می کشیدم. کاش مداد جادو داشتم تا خنده را بر لبت می کشیدم. کاش مداد جادو داشتم تا تو را برای همیشه در کنارم می کشیدم. کاش مداد جادو داشتم تا ...
-
آرزوهایی از ویکتور هوگو
شنبه 18 اردیبهشتماه سال 1389 11:43
اول از همه برایت آرزومندم که عاشق شوی، و اگر هستی، کسی هم به تو عشق بورزد، و اگر اینگونه نیست، تنهائیت کوتاه باشد، و پس از تنهائیت، نفرت از کسی نیابی. آرزومندم که اینگونه پیش نیاید، اما اگر پیش آمد، بدانی چگونه به دور از ناامیدی زندگی کنی. برایت همچنان آرزو دارم دوستانی داشته باشی، از جمله دوستان بد و ناپایدار، برخی...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 18 اردیبهشتماه سال 1389 07:03
خیلی وقتا انقدر سرم شلوغه که حالی برای نوشتن ندارم. ولی بهتون با موبایل سرمیزنم ولی حیف که نمی تونم براتون کامنت بگذارم.
-
امتحان آیین نامه رانندگی
سهشنبه 14 اردیبهشتماه سال 1389 15:58
۱ . در پشت سر یه دوچرخه سوار در حال رانندگی هستید ،قصد گردش به راست دارید ، چکار میکنید ؟ الف ـ سرمون رو از شیشه میاریم بیرون میگیم هوووو یــره مگه کوری برو اونور دیگه . ب ـ به موازات دوچرخه سوار حرکت میکنیم و یه هو میپیچیم جلوش تا حالش گرفته شه. ج ـ پشت سرش یه بوق خفن میزنیم تا هُل شه و بخوره زمین و بعد از روش رد...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 8 اردیبهشتماه سال 1389 15:52
عشق این توانائی را می دهد که بگوئید ، پوزش می خوا هم. [کن بلانچارد]
-
معر
یکشنبه 5 اردیبهشتماه سال 1389 10:40
داشتم کاغذ های تو کتابخانه رو نگاه می کردم که به شعری که یکی از دوستان بعد ازانتخابات گفت رسیدم . درسته الان بی موقع است اما خالی از لطف هم نیست. ------- بیامد دکتری خوش نقش وپرکار چه آدمها زبهرش گشته بیکار بگفتا بهر آقا که چنانم احمدی هستم و خیلی بدانم پس از کلی کلاس پشت پرده گرفت آدرس دفتر پشت پرده خدا ، آقای ما هم...
-
ذاق و روباح
چهارشنبه 1 اردیبهشتماه سال 1389 13:33
زاغکی تکه پنیری دید از همان پاستوریزه های سفید! پس به دندان گرفت و پر وا کرد روی شاخ چنار مأوا کرد اتفاقا ازان محل روباه می گذشت و شد از پنیر آگاه گفت :اینجا شده فشن تی وی! چه ویوئی !چه پرسپکتیوی! محشری در تناسب اندام کشتهء تیپ توست خاص و عوام! دارم ام پی تریّ ِ آوازت شاهکار شبیه اعجازت ولی اینها کفاف ما ندهد لطف...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 30 فروردینماه سال 1389 11:35
روی آتش بزرگ هم اگر قطره قطره آب بریزی بلاخره اندازه شعله ای میشه که یه نسیم کوچک هم خاموشش میکنه و خاکستر آتش هیچوقت گرمایی ندارد. ------------- روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود. روی تابلو خوانده می شد: “من کور هستم لطفا کمک کنید” روزنامه نگار خلاقی از کنار او می...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 28 فروردینماه سال 1389 14:07
1- دوستت دارم ، نه به خاطر شخصیت تو ، بلکه بخاطر شخصیتی که من در هنگام با تو بودن پیدا میکنم. 2- هیچکس لیاقت اشکهای تو را ندارد و کسی که چنین ارزشی دارد باعث اشک ریختن تو نمیشود 3- اگر کسی تو را آنطور که میخواهی دوست ندارد، به این معنی نیست که تو را با تمام وجودش دوست ندارد. 4- دوست واقعی کسی است که دستهای تو را بگیرد...
-
قوانین مورفی
سهشنبه 24 فروردینماه سال 1389 15:17
فلسفه مورفی [ لبخند بزن ... فردا روز بدتریه! ] و اما قوانین مورفی روبخونید قوانین اولیه هیچ چیزی به آن آسانی که به نظر میرسد نیست. هر چیزی بیش از آن حدی که تصور میشود طول خواهد کشید. چیزی که ممکن است خراب شود، خراب میشود. اگر احتمال خراب شدن چندین چیز وجود داشته باشد، آن یک خراب میشود که بیشترین خسارت را بزند....
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 23 فروردینماه سال 1389 10:14
تا حالا فکر کردی که چرا وقتی تنها می شیم ارزش با هم بودن رو می فهمیم ؟ چرا وقتی پول نداریم فکر خریدن گل از دخترک سر چهار راه می افتیم ؟ چرا وقتی یکی میمیره یاد مرگ می افتیم ؟ چرا وقتی پدر و مادر می شیم قدر اونها رو می فهمیم ؟ چرا وقتی مریض می شیم تازه یاد سلامتی می افتیم ؟ چرا وقتی زندانی می شیم یاد آزادی می افتیم ؟...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 21 فروردینماه سال 1389 09:32
همسر دوک کاونتری انگلیس زنی خیلی محبوب و محترم بود. وقتی ظلم شوهر و مالیات سنگینی که باعث بدبختی مردم شده بود،را مشاهده کرد . اصرار زیادی کرد به شوهرش که مالیات رو کم کنه ولی شوهرش از این کار سرباز می زد. بالاخره شوهرش یه شرط گذاشت، گفت اگر برهنه دور تا دور شهر بگردی من مالیات رو کم می کنم . گودیوا قبول می کنه، خبرش...
-
بیاد اشکان رستمی
چهارشنبه 18 فروردینماه سال 1389 13:20
آنگاه که تو را پیدا کردم دیگر مجالی برای سخن گفتن نبود، حتی برای شنیدن هم گوشی نداشتم. قلب و ذهنم نیز مسخ زمانه شده است. کاش آمدنت به اندازه نیامدنت شیرین بود. کاش که دنیا دقیقه ای ، ثانیه ، نه آنی به عقب می رفت. اکنون توانی در بدن ندارم. شمردن ثانیه ها را به فراموشی سپرده ام.
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 فروردینماه سال 1389 15:09
اصولا تکنولوژی چیز جالبیه و استفاده از اون باعث راحت تر شدن کارها میشه و مجبور نیستی برای اینکه بتونی وبلاگ های مورد علاقه خودتو نگاه کنی یا اونها رو به Favorites اضافه کنی و یااینکه بخوای از طریق سیستم نظر دهی به اونجا سربزنی.(البته همه اینها مربوط به میزان هوش و حافظه بستگی داره) همه اینها رو گفتم که اینو بگم بلاخره...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 13 فروردینماه سال 1389 00:21
و من بیزار از تار تنیده انسان کش آزادیم را به محبس خود کشیده و تنها ثانیه هایی مانده تا دم آخر حتی خونم نیز فرصت رهایی را نخواهد داشت
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 10 فروردینماه سال 1389 21:46
روزگار غریبی ست نازنین تهی از هر چه فریاد عشق است. خالی از قطره بارانی معنویت به هوا برخواسته اما باد سهمگین روزانه آنرا به ابدیتی ژرف برده. روزگاری پر از لبخند بود. روزگاری شادی فریاد می کشید. روزگاری ماهی تنها عید را به محبس تنگ می کشید. روزگاری ...
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 7 فروردینماه سال 1389 19:14
Yes or No is it a question ?
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 25 اسفندماه سال 1388 13:54
از تمام لحظاتی که با هم هستیم استفاده کنیم. همین لذت های کوچک و لحظه های کوتاه است که به یاد می ماند. هواسمان باشد که زندگی یک بزرگراه است که وقتی به انتهای آن میرسی بزرگ نوشته است . « دور زدن ممنوع». .... زندگی تکرار ساعت ها و ثانیه ها نیست زندگی معنای لذت بردن است . چه چیزی خوش تر از لذت بخشیدن یک شاخه گل لذت چرخیدن...
-
بنگ بنگ
دوشنبه 24 اسفندماه سال 1388 12:43
من پنجم و او شش ما اسبهای چوبی مونو می رانیم اون سیاه پوشیده و من سفید اون می خواد همیشه تو مبارزه برنده بشه بنگ بنگ او به من شلیک میکنه ، بنگ بنگ من به زمین می خورم ، بنگ بنگ با صدای ترسناک ، بنگ بنگ بچه من به من شلیک میکند فصل ها می آیند و زمان تغییر می کند هنگامیکه بزرگ می شوم. خود را مال من می نامم او می خواهد...
-
Bang Bang . My Baby Shot Me Down
شنبه 22 اسفندماه سال 1388 17:22
I was five and he was six We rode on horses made of sticks He wore black and I wore white He would always win the fight Bang bang He shot me down, bang bang I hit the ground , bang bang That awful sound, bang bang My baby shot me down Seasons came and changed the time When I grew up, I called him mine He would always...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 19 اسفندماه سال 1388 10:54
چند وقت پیش یکی از دوستانم یک میل زیبا برام فرستاد انقدر قشنگ بود که تصمیم گرفتم اونو برای شما بنویسم. ... موزو انشا : عزدواج! هر وقت من یک کار خوب می کنم مامانم به من می گوید بزرگ که شدی برایت یک زن خوب می گیرم تا به حال من پنج تا کار خوب کرده ام و مامانم قول پنج تایش را به من داده است حتمن ناسرادین شاه خیلی کارهای...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 18 اسفندماه سال 1388 15:00
دلگیرم از این قلم که بر کاغذ ذهنم می رود اما در برگه سفید دفتر هرگز قدم از قدم بر نمی دارد. دلگیرم که چرا نمی توانم به زمینی خشک نگاهی سبز بیندازم . دلگیرم که چرا حتی نگاه معصومانه اش را با لبخندی جبران نمی کنم. دلگیرم که چرا دستان من ازیخهای قطب شمال هم سرد تر است. دلگیرم که چرا اینگونه لحظه را بی آنکه بپذیرم٬ وا می...
-
اگر دل دلیل است ...
دوشنبه 17 اسفندماه سال 1388 12:30
سراپا اگر زرد پژمرده ایم ولی دل به پاییز نسپرده ایم چو گلدان خالی ، لب پنجره پر از خاطرات ترک خورده ایم اگر داغ دل بود ، ما دیده ایم اگر خون دل بود ، ما خورده ایم اگر دل دلیل است ، آورده ایم اگر داغ شرط است ، ما برده ایم اگر دشنه ی دشمنان ، گردنیم ! اگر خنجر دوستان ، گرده ایم ! گواهی بخواهید ، اینک گواه : همین زخمهایی...
-
به مناسبت هفتمین روز
شنبه 15 اسفندماه سال 1388 12:29
بهزاد : [همه تو زندگی دنبال موفقیت می گردند. می خوان موفق بشن تا خوشبخت بشن. اما وقتی موفق میشن که میفهمن خوشبختی رو همون اول جا گذاشتن.]
-
بهزاد
چهارشنبه 12 اسفندماه سال 1388 07:07
آرام ٬ آرام ٬ آرامتر انعکاس صدایش در کوچه پر خم و پیچ ماندگار است. گوشه اتاق انتظار تو را میکشد. صفحه خالی انتظار تو را می کشد. صبح انتظار تو را می کشد. حتی آهه هم انتظار تو را می کشد. رفتنش هم ٬ مانند بودنش آرام بود .... ئاسمانیک پرله سلاو به هشتیک پرله گولاو خزانیک پرله سوز جه ژنی منزل نو مبارک
-
[ بدون عنوان ]
شنبه 8 اسفندماه سال 1388 13:03
تکیه بر درگاه در زده ام. پیشانی من خسته و چروکیده از رنج از انتظار چه روز ها و چه شبهایی را تنها با یاد تو به سر برده ام. بغضم٬ اشکم٬ تنها یاوران این روح خسته ی من اند. اکنون که رنگ چشمانم به مانند رنگ گیسوان سفید رنگم در روشنای تابش خورشید. بازتاب خاموشی دارد. دل به راه تو هستم. فرزندم ای فرزندم هنوز بر درگاه در...
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 4 اسفندماه سال 1388 10:03
من مالک خودم هستم. مالک آسمانم مالک زمینم مالک زمانم من در آسمان ها به رهایی پرستو ام. من در زمین به نرمی آبم. من در زمان به بلند پروازی عقابم. من تملک را دوست میدارم. همه اینها را که دوست می دارم ٬ به لبخندی ز تو وا می گذارم.