با ناز بیدارت می کنم ، صبحانه را روی میز جلوی پنجره رو به باغچه چیده ام، کنار پنجره می ایستم و نگهام را به گلهای باغچه می اندازم. سیگاری که روشن کرده ام هنوز در ابتدای راه سوختن است. چشمانم به باغچه و گوشهایم به انتظار صدای پای تو است تا بیایی، و باز مثل همیشه دیر می کنی ، اما اینبار فقط تعداد سیگارهای سوخته من به اندازه سالهای نیامدنت شده است.
-------
تیر 87