...

...

صدای عشق را می شنوم

صدای عشق را می شنوم. 

صدای شفافی را که صدایم می زند 

... 

   ...  

      ... 

و یک « جانم» از ته دل 

 

حرفش را می گوید . 

آنقدر محو صدای گرمش می شوم که می گویم  

 

          « چی گفتی ؟»  

و باز همان صدای پر از عشق برایم تکرار می کند آنچه را که گفته بود 

 

             در دلم می گویم 

 

      « می دانم که هر چند بار که بخواهم باز برایم تکرار می کنی » 

 

دلم رفت ، دلم می رود. 

 

تو میدانی که این دل من برای تو می رود. 

فقط برای تو 

 

تو میدانی که برای من بهترینی و من می دانم که برای تو بهترینم.

سلام خدا.


خوبی ؟


چی کار می کنی ؟


هنوزم اون بالایی ؟


بازم سر میزنی به پایینی ها ؟


بازم می شینی تماشامون کنی ؟


دلم یذره شده واسه وقتی که با هم باغچه رو آب می دادیم . 


راستی ، هنوزم تنهایی ؟


یکی رو پیدا کن واسه خودت. 


چی قول دادی ؟


به کی قول دادی ؟


آهان یادم رفته بود.


قول دادی که تنها بمونی.


ولی به جون خودت دمت کرم، یه عشقی درست کردی تو زمین که بتونیم بشینیم سیر تماشاش بکنیم.


دلم نمی خواد اینو بدونی که همه چیز برای توئه  . فقط می خوام بدونی هواسم هم به توئه هم به عشقم.


دوست دارم. 


هم مواظب خودت باش ، هم مواظب عشقم ، هم مواظب من .