...

...

وقتی دیگر نبود

 

وقتی دیگر نبود
وقتی که دیگر نبود
من به بودنش نیازمند شدم
وقتی که دیگر رفت
من به انتظار آمدنش نشستم
وقتی که دیگر نمی‌توانست مرا دوست بدارد
من او را دوست داشتم
وقتی که او تمام کرد
من شروع کردم
وقتی که او تمام شد
من آغاز کردم
چه سخت است تنها متولد شدن
مثل تنها زندگی کردن است
مثل تنها مردن

من رقص دختران هندی رابیشتر ازعبادت پدر و مادرم دوست دارم، چرا که آنان از روی عشق میرقصند و اینان از روی عادت 

 

  (دکتر علی شریعتی) 

 

--- 

 

دستم بوی گل میداد / مرا بجرم چیدن گل محکوم کردند / اما کسی فکر نکرد شاید گلی کاشته باشم. 

 

 ( چگوارا)