و من مردم،
او تو خواستید که من مرد باشم،
تا به دوش بکشم بار مردانگیم را
و تو ..
با آینه ات، سرگرم نقاشی رویاهایت
بر پهنه بی آلایش و بی آرایش تنت باشی..
من مردم
که گه گاه هرزگیت را
بدون اندک حش عاشقانه ای
با احساسی ناخوشایند
با دل لرزان و ترسان
به نظاره می نشینم
من مردم
یاد گرفتم دوست داشته باشم
تعهد در رگهایم جاریست
حال آنکه تو عاشقانه!..
نیمی از زندگیم را در لجنزار محکمه تباه خواهی کرد.
و من باز دوستت خواهم داشت.
من مردم
با شکیبایی کوه سنگ را،
سنگریزه خواهم کرد
سنگریزه را جابجا خواهم کرد
فریاد خواهم زد
به امیدی که شاید
«بشنوی»
شاید
«ببینی»
که با هر ذره اش
عاجزانه..
مهرت را گدایی می کنم
و تو
در فکر جابجا کردن کوهی هستی
که پایه اش سست شده از سنگریزه های من
من مردم
تا به در خواست وجودی تازه
تا به امید نسلی دیگر
عاشقانه با تو هم بستر شوم
و تو
چند ماه و چند سال
و من
یک عمر و یک جان را
قربانی لحظه های شادی تو و فرزندمان می کنم
این عادلانه است!!
من مردم
آری..
من مردم
همچنان دوستت خواهم داشت
به مردانگی پنهانت!! خواهم بالید
با تمام وجود در پهنه جصارت خواهم ماند
و تو
زن بمان
این راز آشکار را برای گوشهای ناشنوایت فریاد خواهم زد..
تبلور احساس تلخی بود. از متنش خوشم اومد. همیشه مرد باقی بمون رفیق.
خداکنه
تو هم موفق باشی
ضمنا من ی قسمتایی از این نثر قشنگتو کژی ژیست کردم البته با رعایت قانون کپی رایت!
دست خودت نیست
زن که باشی
گاهی کم می آوری
دست هایی را که مردانگی شان امنیت می آورد
و
شانه هایی را که استحکام آغوششان
لمس آرامش را به همراه دارد
دست خودت نیست
زن که باشی
گاه دوست داری
تکیه بدهی...ضعیف باشی...پناه ببری!
دست خودت نیست
زن که باشی
گهگاه حریصانه
بو می کنی دست هایت را
شاید عطر تلخ و گس مردانه اش
لا به لای انگشتانت باقی مانده باشد
دست خودت نیست
زن که باشی
گاهی
رهایش می کنی ...پشت سرش آب میریزی
و قناعت می کنی به رویای حضورش
به این امید که او خوشبخت باشد
دست خودت نیست
زن که باشی
همه ی دیوانگی های عالم را بلدی!
..............................................
این شعر رو مدت ها پیش نوشته بودم و با خوندن شعر شما به یادش افتادم.ممنون که به من سر زدین و سپاس بابت شعرتون.
مرسی عزیزم. واقعا واقعا و واقعا لذت بردم.
اینو مینویسم در جبران حس زیبای تو
مرد که باشی دست خودت نیست که عاشق نگاهش نشوی.
زیبایی حس لطیف مهربانیت
شرم پشت چشمانت
گرمی دست نرمت
بوی عطر تنت
و روحت
روحت که به بلندی آسمانها پر میگشاید.
به تو تکیه می کنم. به تو فکر میکنم.
به خود میبالم که در کنارت هستم.
کاش کوه هم استقامت تو را داشت.
آی مرسییییییییییی
خیلی خوب و به درد بخور بود...
منمون
سلام، اگر دکتر محمود، رئیس جمهور عزیزمان، که البته تنها شخصی هستند که دزد تشریف ندارند، حق صیانت از قانون اساسی و حق بازدید از اوین را ندارند ممکن است آقای لاریجانی بفرمایند چه شخصی این حق را دارد؟
کاش مردان حرمت مرد بودنشان را بدانندو زنان شوکت زن بودنشان را؛کاش مردان همیشه مرد باشندو زنان همیشه زن!آنگاه هر روز نه روز “زن”،نه روز “مرد” بلکه روز “انسان” است…...عمریستــ خـ‗__‗ــودم را به خریتـــــــ زده ام ….دلــم برای آن روی سگــ‗__‗ـــم تنگــــــــ شده…...چه اســــارت بی افتخــــاری است در بنــــد حــــرف این و آن بــــودن . . ....
khoobe..movafagh bashi mard!