سرد
سرد
سرد
و از آن سرد تر نگاه رهگذری است که به دستان خالی دخترک نگاه میکند.
رهگذر در فکراست و تنها نگاهش را به دستان دخترک دوخته است.
فکر . فکر
فکر روز سخت پیش رو
حتی عمق نگاهش به دوساعتی بعد نمی رسد.
؛هرچه پیش آید خوش آید.؛
چشم هایش را میبند تا بر روی صندلی ایستگاه اتوبوسی خلوت لحظه ای کوله بار خستگی روحش را به زمین بگذارد.
آهی میکشد تا شاید نفس خسته ایام را از درون سینه اش بیرون کند.
من نمیدانم رهگذر کیست حتی نامش را هم نمی دانم. شاید رهگذر من باشم . شاید تو . شاید ما.
....
سلام دارینوش
خوبی عزیزم؟
متن قشنگی بود
من که خیلی خوشم اومد
همیشه بهت سر میزنم
فعلا...
خاطرم نیست تواز بارانی ٬ یا که از نسل نسیم
هر چه هستی گذرا نیست هوایت ٬ بویت ...
تو مرا یاد کنی یا نکنی ٬ من به یادت هستم ...
بارها این نگاه سرد از جانب خودم بوده. چون رنج دلم از دیدن این منظره ها اینقدر زیاد میشه که نمی خوام تو نگاهم دیده بشه و رنگ ترحم به خودش بگیره
سردی نگاه چیزی نیست. نگاه سرد چگونه درمان کنیم؟