نور خورشید به سنگفرش نیایش تابید
بوی یاس حقیقت روی علفها پیچید
و در آن سمت محبت
پیر مردی خوش سر و ریش
از پس پنجره ای پر گفتار
دل تنهایی خود را می گفت
که در این نزدیکی ..
روزگاری
فصل آغاز شکفتن
دم دروازه شهر
روبروی پر پرواز کلاغ
فصل تنهایی ما کمتر بود
بسیار شعر زیبایست
ای کاش می گفتی سروده ی کدام شاعره؟
خودم
سلام
بازم کوتاه و پرمعنا
موفق باشید