دستی گرم روی شانه های خسته ام نشست.
از جا پریدم.
نگاهم تو را دید.
هنوز هم وقتی گرمی دستانت را حس میکنم
از جا می پرم.
اما اینبار فقط .....
تو نیستی.
انتهای درد میدانی کجاست... آنجا که بخواهی باشد و نیست.... فریاد بزنی و جوابی نیاید....وقتی داری منفجر میشوی از تنهایی...
انتهای درد میدانی کجاست... آنجا که بخواهی باشد و نیست....
فریاد بزنی و جوابی نیاید....
وقتی داری منفجر میشوی از تنهایی...