...

...

دستی گرم روی شانه های خسته ام نشست.

از جا پریدم.

نگاهم تو را دید.




هنوز هم وقتی گرمی دستانت را حس میکنم

از جا می پرم.

اما اینبار فقط .....


تو نیستی.









نظرات 1 + ارسال نظر
مهسا سه‌شنبه 22 فروردین‌ماه سال 1391 ساعت 10:48 ب.ظ http://fekreajib.blogsky.com

انتهای درد میدانی کجاست... آنجا که بخواهی باشد و نیست....
فریاد بزنی و جوابی نیاید....
وقتی داری منفجر میشوی از تنهایی...

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد