بازم شده قصه همیشگی. میخوام یه مطلبی بنویسم . اما نمی دونم از کجا؟ از کی؟ از چی؟ بنویسم. فقط می خوام بنویسم.
تا الان که شده ساعت ۱۰ دقیقه به ۴ صبح بالای ۷ تا مطلب نوشتم که خودمم به مزخرف بودن اعتقاد داشتم. بی خیال شدم.
« وقتی نمی تونم بنویسم بهتره که ننویسم . اینطوری حالم از خودم بد نمیشه به حالت کما نمی افتم و زحمت انتقال یک مسموم نوشتاری رو به بیمارستان به کسی نمیدم. تازه با این کارم به همه شما دارم لطف می کنم [ شکلک از خود متشکر محض] تا شما هم در سلامتی کامل یه سری به دوستانم تو لینک ها بزنید یا پست های قبلی رو بخونید. مطمئنم که دست خالی بر نمی گردید. »
ای وای...همش تقصیر مه که گفتم نوشته های خودتو بذار...معذرت
اصلا هر جور راحتی. لازم نبود خودتو اذیت نکنی دوست من :)
جالب بود
مسموم نوشتاری
....
گاهی وقتها منم به این حس دچار شده بودم
اما دنبال واژه اش می گشتم...
واژه ها حقیرند! حقیر!!!